خسته ترینم....

ساخت وبلاگ

امکانات وب

از این طایفه نوح‍ان را بیشتر دوست می‌دارم. همان‌ها که سرشان را پایین می‌اندازند و کارشان را می‌کنند. برای آنان چه فرقی دارد که باران بیاید یا نه، سیل جاری بشود یا نه، طوفان دربگیرد یا نه، در حیاتشان کسی نامشان را بداند یا نه؟ حتی شاید گمنامی را ترجیح بدهند به ناموری. و جاء من اقصی المدینه رجل...

خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 18:43

تو جوانی من بودی، تو عین جوانی من بودی، تو عین جوانی‌هایم، آزاد و وحشی و افسارگسیخته بودی، تو همان روزهای من بودی که می‌پنداشتم همیشه چنان خواهم ماند، زیبا، گستاخ، کمی کله‌شق، اندکی یک‌دنده، و بسیار فارغ و غافل، بسیار صوفی و ابن‌الوقت. تو از دست رفتی، تو را از دست دادم، عین جوانی‌ام، جوانی‌هایم...

خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 18:43

آدم سه‌ی صبح در فرودگاه چه کار می‌تواند بکند؟ مسلماً گزینه‌های زیادی ندارد. می‌تواند مثل فیلم‌های بنجل قهوه‌ی تلخی سفارش بدهد تا خواب از سرش بپرد و وقتی دارد آماده می‌شود، چشم بدوزد به اجسام سرگردان و پاهای خسته و چمدان‎‌هایی که لابد پراند از لباس زیر، جوراب، حوله، مسواک، خمیردندان، ژیلت، شارژر. مرده‌شور این قهوه‌های بدمزه را ببرند. آدم حس می‌کند دارد عصاره‌ی زقوم را می‌خورد. همین‌ها کافی‌ست؟ همین کافی‌ست که آدم این چیزها را بگذارد در یک چمدان و ببنددش و بلتیش را بخرد و برای پرواز ساعت پنج خود را دو ساعت قبل‌تر به فرودگاه برساند؟ چهار سال زندگی یعنی یک چمدان؟ چهار سال زندگی در یک چمدان می‌گنجد؟ آدم گیت‌ها را که رد می‌کند و می‌بیند کسی نیامده و باید از پله‌ها بالا برود و به پشت سرش نگاه نکند و از آسمان و ابرها لذت ببرد، تازه می‌فهمد که چهار سال که سهل است، چهل سال هم می‌گنجد... خسته ترینم.......ادامه مطلب
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 18:43

در نوع جدیدی از مظلوم‌نمایی و محبت‌خواهی که این روزها هی به چشمم می‌خورد و آزارم می‌دهد، این یکی از همه جالب‌تر است. می‌نویسید: «ما تمام تیرهایمان را زدیم» یا «ما آدم‌های ساده‌ای بودیم» و سپس مقداری از خودتان تعریف و تمجید می‌کنید (مبالغه کنید، زندگی یعنی اغراق): «ما رستم دستان بودیم و از هیچ چیز نمی‌ترسیدیم (آره جون عمه‌ت)» یا «چیز زیادی از جهان نمی‌خواستیم» و حالا چون آدم‌های بسیار متعهد و رنجکشی هستید به مشکلات اجتماعی هم می‌پردازید و لگدی هم به نسل‌های جاهل و احمق قبلی که همه‌ش درگیر دین و مذهب و خرافات و اینجور مهملات بودند، می‌‎زنید و سیاهه‌ای از درخواست و آرزوها را (صدالبته در لفافه) ردیف می‌کنید که حتی حضرت سلیمان نبی هم از آن‌ها محروم بود. پایان‌بندی‌اش راحت‌ترین بخشش است: «هر چه بود گذشت، ما زورمان به خواسته‌های شما نرسید» یا «ما اعتماد کردیم، زخم خوردیم، بلند شدیم، ادامه دادیم، جهان بی‌رحم‌تر از هیولاهای قصه‌هایی بود که در کودکی‌مان می‌خواندیم.» فقط ما و ما. ما اینجا، ما آنجا، ما همه جا. چون شما من نیستید. چون شما محتاجید. شکننده‌اید. حتی آن‌قدر جرئت ندارید که بنویسید من و طبیعی‌ست که نتوانید بنویسید خودم کردم که لعنت بر خودم باد. از این جهت شبیه آن‌هایی هستید که وقتی فیلم جفت‌گیری مشهورکی درمی‌آید یا خبر خودکشی لکاته‌ای منتشر می‌شود، فوری علم «ما مقصریم» برمی‌دارند. باباجان، آه و اوهش واسه یکی دیگه‌ست ولی فحش و تفش واسه منی که یک گوشه نشسته‌ام و دارم کتابم رو می‌خونم؟ یا مثلاً کسانی که تا یکی مشت و لگد بهتری می‌زند یا با فیلم درپیتش که به لعنت خدا هم نمی‌ارزد، برنده‌ی جایزه‌ای می‌شود، شروع می‌کنند به افتخار کردن به خودشان و مملکتشان (همان خراب‌شده‌) و جفت پا و دعو خسته ترینم.......ادامه مطلب
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 0:47

تو این ابری. می‌آیی، آدم‌ها دلشان می‌گیرد، من اما گمان می‌کنم خواهی بارید، راستش ته دلم کمی هم خوشحال می‌شوم به خاطر تصور خش‌خش قدم‌‎هایم روی برف. تو اما نمی‌باری، می‌گذری...

خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 31 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 0:47

تو دلداری؟ تو اصلاً دل داری؟ پس چرا جوری می‌گویی: سیگار اصلاً به لبا و دستات نمیاد، که آدم هوس می‌کند سیگار را با سیگار روشن کند تا بلکه تو دوباره این‌جوری بگویی؟ پس چرا طوری لبخند می‌زنی که آدم می‌خواهد پشت پا بزند به همه چیز و دستت را بگیرد و سوار قطاری بشود که مقصدش را نمی‌داند؟ پس چرا این‌قدر گستاخی اما آدم دلش از تو نمی‌گیرد؟ پس چرا وقتی با توام، حس می‌کنم آژان‌ها افتاده‌اند دنبالم، گیر افتاده‌ام، راه فراری ندارم، باید از پنجره بپرم توی دریا، همان دریایی که تو دوستش داری، دل که نداری، کاشکی لااقل دریادل باشی، خدا حافظت عزیزم، دیدار به قیامت؟... خسته ترینم.......ادامه مطلب
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 0:47

خاصیت خضر رفتن است و نماندن. صدای گام‌هایش را خوب می‌شناسی... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1402 ساعت: 15:59

چشمانم می‌سوزد. می‌مالمشان. در آن دنیا چشمانم شاکی‌تر از تمام اعضای بدنم لب به گلایه خواهند گشود. اما او اعتنایی نمی‌کند. ادامه می‌دهد. چیز بدی هم نمی‌گوید: جنتلمن باش، با دختر مردم خوب رفتار کن. از معدود لطف‌هایی که می‌توانید در حق بچه‌هایتان بکنید، یکی این است که آنان را مستقل و مسئولیت‌پذیر بار بیاورید. اگر این‌جوری تربیت بشوند، دست‌کم می‌فهمند که وقتی بزرگ بشوند و در جایی کار کنند، دیگران مجبور نیستند جور آنان را بکشند و همه چیز را برایشان توضیح بدهند و جوری رفتار کنند که انگار طرف مقابلشان شاهدخت است. یکی از این بدنسازان بادکنکی هم می‌آید توو، دور بازویش از ران من کلفت‌تر. کسی که عقل داشته باشد خود را به این شکل درنمی‌آورد. معشوقش هم دست کمی از خودش ندارد. رنگ مویش از آن زردهای عقده‌ای‌ست که آدم تا می‌بیند، می‌خواهد بالا بیاورد. یک دستش در دست پسره و دست دیگرش در کار پایین کشیدن مانتوی کوتاهش. اسپرسو سفارش می‌دهند و می‌گویند کنار فنجان به جای یک شکلات سه شکلات بگذارند. خیلی می‌گردم ببینم کسی مجبورشان کرده اسپرسو بخورند؟ امروز از آن روزهای بدم است که به هیچ مرادم نمی‌رسم. چایم را سر می‌کشم و می‌افتم روی دور حرف زدن: جنتلمن بودن شایسته‌ی همان مردان خارجی است که به ظواهر خیلی اهمیت می‌دهند و کارمزد اول خانم‌ها و دوستت‌ دارم‌ها و صورتحساب‌ رستوران‌های قیمت را همان شبش نقد می‌کنند. تا آن نباشد، این نباشد. بماند که مرد ایرانی هم چندان توفیری با زن ایرانی ندارد و زن ایرانی هم با زن خارجی و زن خارجی هم با مرد خارجی و در نتیجه مرد ایرانی هم کم‌وبیش به بدی همان مرد خارجی‌ست. عصبانی می‌شود: چاره‌ای نداریم، باید با هم مدارا کنیم. بحث را عوض می‌کند: ظاهراً به او گفته که قبلاً می‌خوا خسته ترینم.......ادامه مطلب
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1402 ساعت: 15:59

ورق‌پاره‌های تقویم سنگین‌اند، کلمنتاین، به قدر گذر سالیان... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 38 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1402 ساعت: 22:43

داشتی از بیکاری دیوانه می‌شدی، نمی‌دانستی چه کنی، پس به اغوایش تن دردادی، فریبش را خوردی، حالا که کارت تمام شده و دسترنجت، پس از آن همه عرق‌ریزی، باد کرده و برگشته‌ای به همان نقطه‌ی اول، می‌بینی که این دایره را پایانی نیست ــ تو مگر این چیزها را حالا بدانی...

خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1402 ساعت: 22:43