تو دلداری؟ تو اصلاً دل داری؟ پس چرا جوری میگویی: سیگار اصلاً به لبا و دستات نمیاد، که آدم هوس میکند سیگار را با سیگار روشن کند تا بلکه تو دوباره اینجوری بگویی؟ پس چرا طوری لبخند میزنی که آدم میخواهد پشت پا بزند به همه چیز و دستت را بگیرد و سوار قطاری بشود که مقصدش را نمیداند؟ پس چرا اینقدر گستاخی اما آدم دلش از تو نمیگیرد؟ پس چرا وقتی با توام، حس میکنم آژانها افتادهاند دنبالم، گیر افتادهام، راه فراری ندارم، باید از پنجره بپرم توی دریا، همان دریایی که تو دوستش داری، دل که نداری، کاشکی لااقل دریادل باشی، خدا حافظت عزیزم، دیدار به قیامت؟...
خسته ترینم.......برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 38