اخم نکن شمس و هر وقت دلت گرفت، به لحظهای فکر کن که سرت را میخاریدی و میگفتی آخه من خیلی خاصم و من پقی میزدم زیر خنده که دور باش از کسانی که سرشان را میخارند و میگویند آخه من خیلی خاصم. چیزهایی بود که نمیدانستی و چیزهایی بود که نمیتوانستم بگویم اما تو بخند و به یاد آر که من هنوز هم میتوانستم در خواب راه بروم و در میان صفحات گم شوم و در کسانی که دوستشان میداشتم دنبال چیزهایی بگردم که گم کرده بودم و سر از دریاها دربیاورم و غافل از غروب، غرق شوم و بشنوم صدای برساحلنشستهای را که آمیخته به صدای امواج و مرغان دریایی میگوید: خیلیخیلی احساس تنهایی میکنم، خیلیخیلیخیلیخیلیخیلی، از اینکه همهی حرفها درونم تلنبار میشوند و نمیتوانم بیرونشان بریزم اما چه فایده که آنان که تنهاترند غنیتراند و آنان که غنیترند محتاجترند...
خسته ترینم.......برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 40