3743

ساخت وبلاگ

امکانات وب

اما حسرت این در دلم می‌ماند. می‌دانم می‌ماند، می‌دانم نمی‌توانم. حال آنکه خیلی آرزو می‌کردم بتوانم به تو بگویمش. می‌شنوی یا مثل همان وقت‌ها ناخنت را می‌جوی و به دوردورا چشم می‌دوزی؟ می‌بینی یا مثل همان وقت‌ها با خال روی گردنت بازی می‌کنی؟ می‌توانستم همان لحظه به تو بگویمش که دستت روی خالت بود و می‌گفتی اگر روزی گمم کردی یا گم شدم یا هر چی، از روی خالم پیدایم کن. می‌بینی یا نه؟ با تو حرف می‌زنم، هرچند نباید با تو حرف بزنم. و نمی‌دانم چرا آدم بیش از همه با کسی حرف می‌زند که نباید با او حرف بزند. از برای تو ای محال، ای محال...

خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 42 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1402 ساعت: 16:11